دی ماه 95 دوسال وچهارماهگی عشقم
فردای زبونش بشم فرشته کوچولوی مامان دیگه بزرگ شده دخترم شیطون بلا است خیلی ولی شیرین زبون و خیلی شیرینه خودش تودل همه جا میکنه بلبل هم شده حرف میزنه که دل میبره قربون چشماش بشم امروز بهش غذا دادم میگه دست شما بی بلا بخواد خودش لوس کنه میگه دوست دارم میدونی
تو را دارم ای گل
تو با منی
جان جان با من است
کنار تو هر لحظه گویم به خویش
که خوشبختی بی کران با من است
فکر نکنی مظلوم بودی ها مشغول موبایل بازی هستی عمری
سه تا عشق با هم بازی می کنن
وسط راه قم میریم خانه مامان جان باران اومده بود اب جمع شده بود پارمیسا گفت جیش دارم وایسادیم که پارمیسا عاشق اب شد و سنگانداختن چشمتون روز بد نبینه تا اونجا رسیدیم بالای سی بار گفت خدا جیش دارم یعنی به خدا
عمر منی
رفته تو گونی برنج میگه من برنجم بغلم کن و بفروشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی