پارمیسا پارمیسا ، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

امید دوباره زندگی ما پارمیسا

روز دختر مبارک عشق مامان پارمیسا

وقتی خدا بهم دختر داد فهمیدم خدا خواسته که غم نخورم فهمیدم خدا خواسته توی دنیا تنها نباشم فهمیدم خدا خواسته که لبخندم پایدار بمونه خدا جونم عاشقتم به خاطر هدبه قشنگت                                                                 دختر خوشگل مامان خداراشکر که مال منی امید زندگیم     ...
3 مرداد 1396

عشق های من پارمیسا و بابایی

‍ دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی چه بـاشه چـه نبــاشه قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته عشقهای من دوستتون دارم ️ ️ ️ ️...
17 تير 1396

هزار روز با وجود عشقم گذشت

میگن: عجب حوصله ای داری ها! از بیکاری نشستی روزها رو شمردی!! حالا مطمئنی درست ۱۰۰۰ روزه؟ نکنه یه روز پس و پیش شده باشه... آخه ماه ۳۱ روزه هست سال کبیسه هست... میگم: مو لای درزش نمیره! ردخور نداره!! روز چیه حساب ساعتها و دقیقه ها و لحظه هاشو هم دارم. ۱۰۰۰ روز نفس کشیدم با دونه دونه نفسهاش... ۱۰۰۰ روز از خنده هاش دلم ضعف رفته... ۱۰۰۰ روز منهم بزرگ شدم از روزی که چشم باز کرد٬ خندید٬ آغون آغون گفت٬ غلتید٬ غذا خورد٬ خزید و رو زانو چهار دست و پا رفت٬ بلند شد و گام برداشت٬ دوید و پرید٬ ماما گفت٬ بابا گفت٬ دد دودو گفت٬ مامان گفت٬ بابا گفت٬ شعر خوند٬ تا امشب که در آغوشم کشید و گفت مامان من خیلی دوست دارم عاشقتم... ۱۰۰۰ شب با بوی موهای نمناک از ...
8 تير 1396

زود بزرگ شد امیدم

میگفتن چشم به هم بزنی می گذره میگفتم این شب بیداریا با چشم به هم زدن نمی گذره میگفتن هیچی از این شب بیداریا یادت نمی یاد میگفتم من به شش ماه نکشیده می میرم میگفتن 60 سال می گذره و تو همچنان مادر خواهی بود میگفتم پس کی بزرگ می شه؟ باز همون جمله کلیشه ای و همیشگی : چشم به هم ميگذره حالا میگم: راست گفتن چشم بهم زدنی و گذشت دو سال و هشت ماهگذشت... دیگه حالا از پلک زدن می ترسم قبل از هر پلک زدن خوب نگاهت می کنم شاید بر هر پلک زدنی همه چیز زود بگذره و من بمانم دلتنگ!!!!!! ...
20 خرداد 1396

خاطرات عسل خانم اردیبهشت سال 1396

دختر خوشگل و جیگر مامان الهی فدات بشم خانم شیرین زبونم پارمیسا جان این ماه از یه شرکت مدلینگ تماس گرفتن و دعوت به کار کردن دختر خوشگل و خوشتیپم را من خیلی دوست داشتم دخملی را ببرم ولی بابا هادی گفت چون من سرم شلوغ و نمی توانم بیام دنبالتون صلاح نمیدونم شما هم تنها برین و محیطش دوست نداشت این شد که فعلا منصرف شدیم دریاچه خلیج فارس پارمیسا خانم هوس دریا کرده بودن ما هم تنها جایی که به فکرمون رسید ببریم اینجا بود ...
16 خرداد 1396